اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبر اسلام [عایشه] حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سید الانبیاء پیامبر اعظم -حضرت محمد(ص) -می شود.
اینجا موضوع اصلی تقیه نیست...موضوع اسلام است. وحدت ما موجب بقای ان و اختلاف شدید ما موجب فنای ان است...

انسان های شیعه امروز را چطور میبینید؟

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان انا شیعی و اخی سنی و آدرس http://i-am-muslim-too.loxblog.com/ لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 3527
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

ساعت فلش مذهبی

پاتوق عمارها

مهدویت امام زمان (عج)

آمار مطالب

کل مطالب : 21
کل نظرات : 3

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 1
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید سال : 58
بازدید کلی : 3527
پست ثابت

بسم الله الرحمن الرحیم

    با سلام،

   اینجا جایی است برای تحکیم رابطه شیعه و سنی

   به دلیل هجمه های بسیار دشمن برای به هم زدن این رابطه و در نتیجه از بین بردن اسلام در این وب میکوشیم تا علاوه بر بحث       دوستانه و دوستانه و دوستانه بر سر اختلاف ها به اتفاقات هم برسیم.

   به همین دلیل دعوت میشود از برادران و خواهران گرامی(چه شیعه و چه سنی) در این امر ما را با نظر دادن یا درخواست نویسندگی در وبلاگ یاری نمایید.

  اینجا جای تعصب نیست جای حق است....پس اگر شما متوجه شدید که اعتقادتان غلط است پس از انجام کامل تحقیقات لطفا از لجبازی دست برداشته و بپذیرید...مطمئن باشید ما هم اینگونه عمل میکنیم.

تعداد بازدید از این مطلب: 149
برچسب‌ها: بحث , دوستانه , شیعه , سنی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


12 امام از زبان پیامبر (ص) در کتب اهل سنت

یکی ازشبهاتی که وهابیون واهل سنت مطرح می کنند وجود نام امامان شیعه به صراحت در کتب و روایات است. در این نوشته روایتی را بیان می کنیم از کتب اهل سنت که در آن، از زبان پیامیر اسلام(ص) نام ۱۲ امام به صراحت بیان شده است.

مردی یهودی از پیامبر اکرم(ص)درباره وصی و جانشینشان سؤال میپرسد، پیامبر(ص) در جواب می فرمایند:

إن وصیی علی بن ابی طالب و بعده سبطای الحسن و الحسین تتلوه تسعه ائمه من صلب الحسین

بدرستیکه جانشین من علی ابن ابی طالب(ع) و بعد از او دو نوه من و حسن و حسین(ع)و نه امام از فرزندان حسین(ع)هستند که پس از حسین(ع)می آیند.

قال یا محمد فسمهم لی … قال اذا مضی الحسین فابنه علی فاذا مضی علی فابنه محمد فاذا مضی محمد فابنه جعفر فاذا مضی جعفر فابنه موسی فاذا مضی موسی فابنه علی فاذا مضی علی فابنه محمد فاذا مضی محمد فابنه علی فاذا مضی علی فابنه الحسن فاذا مضی الحسن فابنه الحجه محمد المهدی فهولاء إثنا عشر … الی آخر الروایه

مرد یهودی گفت: پس اسم آنها را برایم بگو حضرت فرمودند: وقتی که حسین(ع) از میان شما رفت فرزندش علی پس از او فرزندش محمد و پس از او فرزندش جعفر پس از جعفر فرزند او موسی و پس از او فرزندش علی و پس از علی فرزندش محمد و پس از محمدش فرزندش علی وپس از او فرزندش حسن و پس از حسن فرزند او حجة مهدی پس آنها دوازده امام هستند.

(فرائد السمطین ح ۴۳۱ ،ینابیع الموده۲۸۱/۳ ، شواهد التنزیل ۴۷۵/۱ ح۶۲۶)

 


تعداد بازدید از این مطلب: 127
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ابن تیمیه: سجده کردن برای غیر خدا و شرب خمر جایز است!!

جناب ابن تیمیه در جلد 1 صفحه 257 مجموعه الفتاوی میگه اگر شخصی مجبور بر انجام فعلی شد که اگر آن را انجام ندهد او را می زنند یا زندانی می کنند یا مال یا کارش را از او می گیرند و امثال اینها ... جایز است برای غیر خدا سجده کند بلکه می تواند شرب خمر کند و این مشهور نزد احمد و غیره است...

این در حالی است که جناب ابن تیمیه در جلد 13 صفحه 141 میگه تقیه شعار نفاق است (در حالی که صریحا جواز تقیه رو در جلد 1 بیان کرد!!)

البته وی در همین جلد 13 صفحه 141 پس از اظهار اسلام واقعی خود مثل بیشتر علمای وهابیت و اهل سنت شروع به تهمت زدن و فحاشی علیه مذهب حق شیعه کرده و آنها را دروغگو و جاهل ترین مذهب و به دور از عقل و عقلانیت خوانده.

بگذریم از ادله قرآنی و روایی جواز تقیه ولی در هر صورت ابن تیمیه و بیشتر علمای اهل سنت تقیه را جایز دانسته اند.

و اگر تقیه نفاق است پس ابن تیمیه و علمای دیگر اهل سنت و وهابیت منافق تشریف دارند!!

قضاوت با عاقلان...

تعداد بازدید از این مطلب: 108
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


با خبر باش که سر می شکند دیوارش!

ماه های پررحمت خدا می آیند و چون برق و باد می گذرند. اما براستی ما چقدر از زمان های خود استفاده می کنیم و چقدر قدر لحظاتمان را می دانیم؟ واقعاً چقدر توانسته ایم با بهره برداری صحیح از فرصت ها خود را از لحاظ معنوی به مراتب کمال برسانیم و حقیقت ایمان و توحید را بدست آوریم؟ چقدر ایام الله و روزهای خوب خدا را ارج نهادیم و طعم واقعی لااله الاالله را چشیدیم؟! آیا توحید را لمس کرده ایم؟! آیا شما هم از آن دسته افراد هستید که معتقدند بسیاری از آدم ها از اعمال عبادی خود بهره ای نمی برند! براستی آیا اکثر مردم از اعمال و رفتارهای عبادی خود بهره ای نمی برند؟! اگر چنین است، چرا؟! گره این معما کجاست ؟!

تنها برای خدا!

ما مکلّفیم اعمال و رفتارهای عبادی را به خوبی و به نحو صحیح انجام دهیم. آن هم تنها برای خدا. چون او از ما خواسته و به ما راه را نشان داده که برای رسیدن به او و رشد و کمال معنوی خود، تنها او را بپرستیم و تنها در مسیر او گام برداریم. همچنانکه می فرماید: قولوا لااله الاالله تفلحوا؛ بگویید خدایی جز خدای یگانه نیست تا رستگار شوید. گفتن تنها به زبان نیست بلکه پذیرش این موضوع باید در قلب انسان اتفاق بیفتد و در عمل پیاده شود و سراسر زندگی را از یاد الهی پر نماید و تنها در این صورت است که رستگاری و فلاح اخروی نصیب آدمی می شود. در حالی که مشرکان و کسانی که از یاد و نام الهی رویگردانند در برابر این امر سرکشی و طغیان می کنند. قرآن کریم می فرماید: إنّهم کانوا إذا قیل لهم لااله الاالله یستکبرون و یقولون أإنّا لتارکوا الهتنا لشاعر مجنون؛ آنها (مشرکان) چنین بودند که وقتی به آنها گفته می شود لااله الاالله، جز خدای یگانه معبودی نیست ، استکبار و گردنکشی می کردند و می گفتند: آیا ما به گفتار یک آدم خیالباف دیوانه دست از معبودهای خود برداریم؟ (صافات/36-35)

این موضوع نشان می دهد لااله الاالله مبارزه ی پیامبرگونه با تمام شئون زندگی مشرکانه است که باید تمام ابعاد زندگی از افکار و عقاید و اخلاق و اعمال دگرگون شود و رنگ الهی به خود بگیرد.

 

ما در کجا ایستاده ایم؟

حال ما با لااله الاالله چگونه رفتار می کنیم؟ آیا ما بتها را از فضای زندگی بیرون ریخته و الله را جای آن قرار داده ایم؟ جدّاً ما خدا را معبود خود گرفته ایم یا هوی را؟! اگر انصاف داشته باشیم باید اعتراف کنیم که ما در بت خانه زندگی می کنیم! و می گوییم لااله الاالله.

نفس امّاره بت است که در خانه ی قلب ما قرار گرفته و در تمام نواحی وجود ما فرمانروایی می کند! افرأیت من اتّخذ الهه هواه؛ آیا دیده ای آن کس را که هوای نفس خود را معبود خود قرار داده (و از آن تبعیت می کند.) (جاثیه/23)

آنچنان این محبوبهای دنیوی از مال و مقام و مسکن و مرکب و همسر و فرزند ، معبودهای ما شده اند و در اعماق جان ما نشسته اند که به این سادگی ها امکان ندارد آنها را از سرزمین قلب خود ریشه کن کنیم و جداً بگوییم: لااله الاالله.

 

خانه تکانی دیر نشود!

جایگزین کردن خدا در دل و جان آدمی خانه تکانی روح می خواهد و جاروب کردن خانه دل از هر چه غیرخداست را می طلبد و این کاری دشوار و مشکل است.

ای که از کوچه معشوقه ما می گذری                باخبر باش که سر می شکند دیوارش

 

اما با همه دشواری راهی است که معصومین و اولیای الهی آن را پیموده اند. پس راهی پیمودنی است و باید پا در راه گذاشت. مهمترین و شاید بهترین علامت توحید و صادق بودن در راه لااله الاالله ، همان فرموده قرآن کریم است که اگر انسان بکوشد آن را در خود ایجاد و تقویت نماید، اندک اندک طعم شیرین لااله الاالله را حس خواهد کرد!

چه باید کرد؟

قرآن کریم می فرماید: لکیلا تأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم؛  بر آن چه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به آنچه به شما داده است شادمانی نکنید. (حدید/23)

بر اساس این آیه شریفه علامت لااله الاالله این است که به خاطر از دست رفته از امور دنیوی غمگین نشوید و برای بدست آمده های مادّی خوشحال نگردید.

زیرا دنیا و آنچه در آن است در نظر انسان موحد و لااله الاالله گوی که دل داده به خداست، ارزشی ندارد تا به خاطر آمدن و رفتن آن شاد و یا اندوهناک گردد. رضا و خشنودی موحّد واقعی جز رضا و خشنودی الهی نیست و جز خشم و نارضایتی الهی چیزی او را غمگین نمی گرداند. در غیر این صورت در عمق جان خود ، شریکی برای خدا قرارداده است: :و ما یۆمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون؛ اکثر اینان که ایمان به الله دارند (در باطن جانشان) مشرکند! (یوسف/106)

باید در این آیات اندیشید و خود را به آنها عرضه کرد و با آنها سنجید ، تا بفهمیم که ما به راستی موحّدیم یا نه؟ آیا مبتلا به بیماری شرک شده ایم و خود غافلیم!

 

اعمال ما کجا و قرآن کجا!

بر اساس آنچه قرآن و روایات اسلامی به ما می آموزد اعمال عبادی ما تنها در صورتی برای ما بهره و ارزشی خواهند داشت که از سر توحید و لااله الاالله واقعی باشند وگرنه بهره ای برای ما نخواهند داشت. آیا ما با از دست دادن مال و مقام دنیا غمگین نمی شویم و با بدست آمدن آن خوشحال و راضی نمی گردیم؟ آیا می توانیم مطمئن باشیم موحّد واقعی هستیم تا اعمال عبادی ما مورد استفاده و بهره ما در آخرت قرار گیرند؟ آیا ختم قرآن کردن و جوشن کبیر خواندن و افطار و سحری خوردن در ماه رمضان به تنهائی ما را کفایت می کند و آیا باید به همانها دل خوش باشیم؟!

مبادا از آن گروههایی باشیم که در مورد آنها فرمودند: کم من صائم لیس له من صیامه إلاّ الجوع و الظّمأ و کم من قائم لیس له من قیامه الاّ السّر و العناء؛ چه بسیارند روزه داری که از روزه اش جز گرسنگی و تشنگی نتیجه ای نگرفته و چه بسیار شب زنده داری که جز بیدار ماندن و به رنج افکندن بدن از شب زنده داری اش بهره ای نبرده است.

آیا با این وضع و حال می توانیم بگوییم لااله الاالله، یعنی جز او معبودی ندارم و جز او معبودی نمی شناسم؟ قضاوت باشد در صحنه وجدانمان!

آیا ما بتها را از فضای زندگی بیرون ریخته و الله را جای آن قرار داده ایم؟ جدّاً ما خدا را معبود خود گرفته ایم یا هوی را؟! اگر انصاف داشته باشیم باید اعتراف کنیم که ما در بت خانه زندگی می کنیم ! و می گوییم لااله الا الله

 

منابع و مأخذ:

1- صفیر هدایت - سید محمد ضیاءآبادی- شماره 25

2- نهج البلاغه - ترجمه فیض الاسلام- خطبه 145

3- تفسیر المیزان - علامه طباطبایی- تفاسیر سور حدید و یوسف

4- صفیر سعادت - سیدمحمدضیاء آبادی

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 99
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


برخی اصحاب در کلام پیامبر

برخی با توجه به اینکه قوام مذهبشان به دروغگویی و تبرئه برخی صحابه و عادل دانستن همه ی آنهاست شیعیان را مورد هجوم قرار داده  و اگر کسی به آنها کوچکترین بی احترامی بکند، حکم کفر او را صادر می کنند و او را خارج از دین می دانند.

اینک ببینیم نظر پیامبر در مورد برخی صحابه از کتب اهل سنت چیست...

نفرین صحابه توسط پیامبر!

صحیح مسلم از قول عایشه نقل مى کند که پیامبر اکرم دو تن از صحابه را نفرین کردند.

صحیح مسلم، کتاب البر و الصلة و الآداب، باب من لعنه النبی أو سبه أو دعا علیه، حدیث اول 4 / 2007).

 آیا با وجود نفرین پیامبر براى صحابه، باز هم لعن هر یک از صحابه را که نوعى نفرین است گناهى بزرگ و احیانا موجب کفر و مهدور الدم شدن مى دانید؟

امام بخاری در کتاب « صحیح بخاری » حدیثی را از أبوهریره نقل می کند که:« أبوهریرة می گوید: رسول خدا- صلی الله علیه و آله- فرمودند: ...( در روز قیامت ) در حالیکه من ( در کنار حوض ) ایستاده ام گروهی که من آنها را می شناسم می آورند سپس مَلَکی از ملائکه الهی خطاب به آن گروه می گوید؛ به طرف من بیایید! من ( پیامبر- صلی الله علیه و آله- ) به مَلَک می گویم: آنها را کجا می بری؟می گوید: قسم به خدا آنها را بسوی آتش می برم.می پرسم: مگر آنها چه کرده اند؟می گوید: آنها بعد از تو مُرتَد شدند ( از دین برگشتند ) و به گذشته تاریک خود بازگشتند ( کنایه از اینکه به حالت گذشتگان خود که همان کُفر جاهلیّت بوده برگشتند )!!!سپس گروه دیگری را  می آورند که آنها را نیز می شناسم و آنها را نیز بسوی آتش می برند و زمانیکه از علت دوزخی شدن آنان می پرسم آن مَلَک در جواب می گوید:آنها بعد از تو مُرتَد شدند ( از دین برگشتند ) و به گذشته تاریک خود بازگشتند ( کنایه از اینکه به حالت گذشتگان خود که همان کُفر جاهلیّت بوده برگشتند )!!!و من گمان نمی کنم که آنها از آتش نجات پیدا کنند مگر مقدار قلیل و اندکی از آنها »!!!( صحیح البخاری(دارالقلم- بیروت1407ه.ق)- المجلد الرابع- الجزء الثامن- کتاب الرقاق- باب فی الحوض- ص506- حدیث1444 /نرم افزار المکتبه الشامله- صحیح البخاری(مصدر الکتاب : موقع وزارة الأوقاف المصریة)- کتاب الرقاق- باب فی الحوض- جزء21- ص493.)

مصادری دیگر در مورد این حدیث:

( صحیح بخاری، ج7، ص206)

(صحیح بخاری، ج7، ص208، ح6587، کتاب الرقاق)

حال با توجه به این حدیث، که در معتبرترین کتاب اهل سنت نقل شده آن هم از جناب أبی هریرة که اهل سنت برای آن عظمت خاصّی قائل هستند، سوال ما این است که: براستی چرا اهل سنت تمامی صحابی پیامبر- صلی الله علیه و آله- را عادل می دانند و اگر کسی به آنها کوچکترین بی احترامی بکند، حکم کفر او را صادر می کنند و او را خارج از دین می دانند و ...؟همین حدیث به تنهایی عدالت اصحاب و حدیث اصحابی کالنجوم را ابطال میکند.

 

اعتراف صحابی به بدعت گذاری

حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِشْکَابَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُضَیْلٍ، عَنِ العَلاَءِ بْنِ المُسَیِّبِ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: لَقِیتُ البَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَقُلْتُ: " طُوبَى لَکَ، صَحِبْتَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبَایَعْتَهُ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، فَقَالَ: یَا ابْنَ أَخِی، إِنَّکَ لاَ تَدْرِی مَا أَحْدَثْنَا بَعْدَهُ "(الکتاب: صحیح البخاری ج5ص125،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 9)

براء بن عازب را ملاقات کردم و گفتم: خوشا به حالت! تو صحابه پیامبر(ص) بودی و در زیر شجره رضوان با پیامبر(ص) بیعت کردی، براء بن عازب گفت: ای برادر زاده ام! تو نمی دانی که ما صحابه، چه بدعت هایی بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشتیم.

وقال سعید بن منصور، حدثنا خلف بن خلیفة، عن العلاء بن المسیب، عن أبیه، عن أبی سعید، قلنا له: هنیئا له برؤیة رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وسلم وصحبته: قال: إنک لا تدری ما أحدثنا بعده.(الإصابة لإبن حجر، ج3، ص67)

گوارا باد بر تو که پیامبر (ص) را دیدی و صحابه او بودی! گفت: ای برادرم! تو نمی دانی که ما صحابه چه بدعت هایی بعد از پیامبر(ص) گذاشتیم. - تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج20، ص391- الکامل لإبن عدی، ج3، ص63

 

بت پرستی صحابه بعد از اسلام!

حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ المَخْزُومِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ الزُّهْرِیِّ، عَنْ سِنَانِ بْنِ أَبِی سِنَانٍ، عَنْ أَبِی وَاقِدٍ اللَّیْثِیِّ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَمَّا خَرَجَ إِلَى حُنَیْنٍ مَرَّ بِشَجَرَةٍ لِلْمُشْرِکِینَ یُقَالُ لَهَا: ذَاتُ أَنْوَاطٍ یُعَلِّقُونَ عَلَیْهَا أَسْلِحَتَهُمْ، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، اجْعَلْ لَنَا ذَاتَ أَنْوَاطٍ کَمَا لَهُمْ ذَاتُ أَنْوَاطٍ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " سُبْحَانَ اللَّهِ هَذَا کَمَا قَالَ قَوْمُ مُوسَى {اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ} [الأعراف: 138] وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَتَرْکَبُنَّ سُنَّةَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ ": هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ [ص:476] وَأَبُو وَاقِدٍ اللَّیْثِیُّ اسْمُهُ الحَارِثُ بْنُ عَوْفٍ وَفِی البَاب عَنْ أَبِی سَعِیدٍ، وَأَبِی هُرَیْرَةَ  [حکم الألبانی] : صحیح

( سنن الترمذی ت شاکر باب ما جاء لترکبن سنن من کان قبلکم ج4 ص475)

 

اصحاب و تبعیت از یهود و نصاری!

 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ العَزِیزِ، حَدَّثَنَا أَبُو عُمَرَ الصَّنْعَانِیُّ، مِنَ الیَمَنِ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «لَتَتْبَعُنَّ سَنَنَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ، شِبْرًا شِبْرًا وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ، حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ تَبِعْتُمُوهُمْ»، قُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، الیَهُودُ وَالنَّصَارَى؟ قَالَ: «فَمَنْ»(صحیح البخاری ج9 ص103،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)،الطبعة: الأولى، 1422هـ،عدد الأجزاء: 9)

ابوسعید خدری می گوید:رسول خدا(ص)فرمود:به درستی که وجب به وجب و ذراع به ذراع روش کسانی که قبل از شما بودند را پیروی خواهید کرد،اگر چه داخل لانه سوسماری رفته باشند!گفتیم یا رسول الله! منظورت یهود و نصاری است؟فرمود:پس کی؟

 

 قاسم عبداللهی

 

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 100
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مقایسه تهمت های اهل سنت به شیعیان با واقعیت ها

در این مقاله سعی کردم برخی از تهمت هایی که از طرف اهل سنت به شیعیان زده می شود را بررسی کرده و با واقعیت های موجود بین اعتقادات دو مذهب مقایسه کنم. این تهمت ها از قبیل شرک خواندن شیعه در اعتقاداتی که دارند؛ ولی در اینجا بررسی می کنیم که این اعتقادات اهل سنت اند که پر از اشکالات قرآنی و روایی هستند.

1- چرا برای اهل سنت سجده بر پشت و باسن نفر جلویی جایز ولی سجده بر خاک برای شیعه شرکه؟

2- چرا ساخت ضریح برای عمر و ابوبکر و عثمان و بخاری و دیگر بزرگان اهل سنت جایز ولی برای اهل بیت پیامبر شرکه؟

3- چرا بوسیدن و تبرک به پیراهن برای حضرت یعقوب جایز ولی بوسیدن و تبرک به ضریح اهل بیت پیامبر برای شیعه شرکه؟

4- چرا سب و لعن عایشه توسط همسران و اصحاب پیامبر جایز ولی تبری از عایشه برای شیعه کفره؟

5- چرا ارث بردن عایشه از پیامبر حلاله ولی ارث بردن اهل بیت از پیامبر حرامه؟

6- چرا دفن عمر و ابوبکر در خانه پیامبر برای عایشه جایزه ولی دفن فرزند پیامبر در خانه پیامبر جایز نباشه؟

7- چرا عمر و ابوبکر و عثمان و بخاری و دیگر بزرگان اهل سنت ضریح داشته باشن ولی برای ائمه بقیع ضریح داشتن شرکه؟

8- چرا جهاد نکاح که هیچ توجیه شرعی نداره برای اهل سنت حلاله ولی ازدواج موقت که توجیه قرآنی و روایی داره حرامه؟

9- چرا زیارت قبور برای عایشه جایزه و لی برای شیعه مرده پرستیه؟

10- چرا اگر عایشه امر به توسل به قبر پیامبر کنه جایزه ولی شیعه که به پیامبر توسل میکنه میشه مشرک؟

11- چرا توسل به قبر ابوحنیفه برای امام شافعی جایزه ولی توسل به اهل بیت پیامبر برای شیعه شرکه؟

12- چرا بوسیدن جلد قرآن و غلاف شمشیر برای اهل سنت جایزه ولی بوسیدن مراقد مطهر اولیاء خدا شرکه؟

13- چرا تقیه کردن برای جناب عمار بن یاسر  جایزه ولی برای شیعه کفره؟

14- چرا جنگ با اسرائیل برای وهابیون حرامه ولی جنگ با شیعه و کشتار آنها واجبه؟

15- چرا حزب الله اگه با اسرائیل بجنگه میشه حزب شیطان ولی داعش که همه نوع جنایتی میکنه برای اهل سنت میشه مجاهدین در راه خدا؟

16- چرا در کتب اهل سنت تصریح به وجوب شناخت امام زمان شده تا به مرگ جاهلیت نمیره ولی تا حالا اهل سنت امام زمانی معرفی نکردن؟

17- چرا کتب اهل سنت مملو از توهین به پیامبر و همسران وی هستند ولی آنها شیعه را توهین گر به پیامبر و همسران وی و کافر می دانند؟

18- چرا اهل سنت خدا را مجسم و دارای دست و پا و چشم و گوش و همیشه سوار بر الاغ می دانند در حالی که قرآن می فرماید لیس کمثله شی- لا تدرکه الابصار ؟

19- چرا وقتی ابوحنیفه تبرک به کفشش را جایز می داند ولی تبرک به قبر مطهر پیامبر شرکه؟

20- چرا عایشه با امام علی علیه السلام جنگید در حالی که رسول خدا می فرماید هر که با علی بجنگد با من جنگ کرده است؟

21- چرا عایشه با امام علی علیه السلام جنگید در حالی که امام علی امام زمان عایشه و حاکم زمان بود و اهل سنت میگن هر که با حاکم زمان بجنگد از اسلام خارج شده پس چرا عایشه را خارج از دین نمی دانید؟

22- چرا وقتی اهل سنت میگن سلام و خطاب دادن به مرده جایز نیست ولی آنها در نماز به پیامبر و صالحان با خطاب مشخص سلام میکنن آیا این همان سلام شیعیان به اهل بیت نیست؟

23- چرا وقتی عایشه میگه فاطمه راستگوترین زن هست(فاطمه اصدق لهجه) ولی ابوبکر حرف او را قبول نکرد و او را دروغگو خواند؟

24- چرا اهل سنت عایشه را کافر نمی دانند در حالی که میگن هر که معتقد به تحریف قرآن است کافره؛ عایشه هم میگه آیه های رجم و رضاع کبیر را بز خورد و موجب تحریف قرآن شد؟

25- چرا وقتی خدا می فرماید در جنگ با کفار به آنها پشت نکنید و از آنها فرار نکنید برای پشت کرده ها به دشمن عذابی دردناک هست ولی به اعتراف عمر او در روز احد مثل بز کوهی به بالای کوه فرار کرد آیا مخالفت با خدا از این واضح تر؟

26- چرا اهل سنت همه صحابه را عادل می دانند در حالی که به عایشه تهمت فحشا زده اند؟

27- چرا اهل سنت عمر و بوبکر را عادل می دانند در حالی که امام علی علیه السلام آنها را دروغگو ، گنه‌کار، حیله‌گر، خائن ؛  ظالم و فاجر  می داند؟

28- چرا عمر به رسول خدا (ص) اتهام هذیان می زند در حالی که خدا در قرآن می فرماید و ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی... آیا این مخالفت آشکار با خدا نیست؟

29- به نظر اهل سنت  هر کس به یکی از صحابه توهین کند و یا دشنام دهد، زندیق است و باید کشته شود از طرف دیگر ابن تیمیه اعتراف می‌کند که بسیاری از صحابه با امیرمؤمنان علیه السلام دشمن بوده، با آن حضرت جنگیده‌اند و به ایشان دشنام می‌داده‌اند  پس چرا همه صحابه را عادل می دانید؟

30- به نظر اهل سنت  هر کس به یکی از صحابه توهین کند و یا دشنام دهد، زندیق است و باید کشته شود پس چرا معاویه امر به سب امام علی علیه السلام کرد؟

31-  چرا عایشه در برابر سب امام علی علیه السلام سکوت کرد و سب کننده را مذمت نکرد؟

32- چرا اهل سنت سجده بر نجاسات و فرش را برای خود جایز ولی سجده شیعه بر خاک را شرک میداند؟

33- چرا بوسیدن حجر الاسود و کعبه جایز ولی بوسیدن ضریح مطهر پیامبر و اهل بیتش شرکه؟

34- چرا طواف بر قبر حضرت اسماعیل و حضرت هاجر جایزه ولی زیارت قبر پیامبر شرکه؟

35- چرا با اینکه بارها پیامبر اکرم شیعیان را برگ درخت طیبه خوانده بارها آنها را فائزون مذکور در قرآن خوانده بارها السابقون را علی و شیعیان او ( که در رفتن ) به بهشت ، بر دیگران پیشی مى‏گیرند دانسته ولی اهل سنت شیعیان را خارج از دین ساخته یهود و صفویه می دانند؟

36- چرا اهل سنت می گویند بدعت گذار کافر است در حالی که عایشه نماز در سفر را به صورت کامل خواند پس چرا عایشه را تکفیر نمی کنید؟

37- چرا در حالی که پیامبر می فرماید کسی علی علیه السلام را دوست ندارد مگر مومن و کسی بغض او را به دل ندارد مگر منافق چرا در حالی که جابر بن عبدالله و ابوسعید خدری می گویند ما منافقان را به سبب بغضشان به علی می شناختیم عایشه با امام علی دشمنی و با وی جنگ کرد آیا طبق احادیث پیامبر، عایشه منافق نبوده؟

38- چرا اهل سنت عثمان را خلیفه رسول خدا می نامند در حالی که به عایشه و حفصه ناسزا گفت و بنابر نظر اهل سنت هر که به همسران پیامبر ناسزا بگوید کافر است؟

39- چرا عمر در هنگام بی آبی نماز نمی خواند در حالی که قرآن کریم در چنین شرایطی دستور به تیمم نموده؟ این چه خلیفه ای است که احکام خدا را نمی داند؟

40- چرا عمر خلیفه اهل سنت آرزو می کند که ای کاش نجاستی بوده که از شکم انسانها بیرون می آمده و هیچ گاه بشر نبوده؟ راستی چه می‌شود یک انسان آرزوی نهایت پستی را می کند؟ شما چه تحلیل و قضاوتی دارید؟ چه کاری کرده که از رحمت خدا هم مأیوس شده؟ این که وی در زندگی‌اش به چه کارهایی دست‌ زده که خسران عظیمی برایش درپی داشته ‌است؟

41- چرا عمر و ابوبکر از لشکر اسامه تخلف کردند در حالی که پیامبر (ص) فرمود خدا لعنت کند کسی که از لشکر اسامه تخلف کند؟

42- چرا عمر و ابوبکر را لعن نکنیم در حالی که پیامبر اکرم(ص) آنها را لعن کرده است؟

43- چرا عمر گفت متعتان کانتا علی عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب؟ یکی متعه زنان و دیگری متعه حج. مگر عمر حق تشریع داشته؟

44- چرا اهل سنت می گویند وقتی به رسول اکرم وحی نمی رسید، تصمیم به خودکشی می گرفت؛ می رفت بالای کوه و می خواست خودش را از بالای کوه به پایین پرتاب کند درحالی که قرآن می فرماید و انک لعلی خلق عظیم؟

45- چرا اهل سنت می گویند پیامبر به نبوتش شک می کند و یک نصرانی نبوت پیامبر را تایید می کند؟ آیا این اتهام به پیامبر خدا رواست؟

 

باشد تا اهل فکر تعقل کنند.

همه این اتهامات به تشیع بر گرفته از کتب اهل سنت اند.

 

قاسم عبداللهی

 


تعداد بازدید از این مطلب: 120
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تهمت به زنان پیامبر توسط اهل سنت

این روزها خیلی از طرف اهل سنت به شیعیان تهمت زده میشه که ما به زنان پیامبر تهمت می زنیم در حالی که شیعه هیچ وقت چنین چیزی را قبول ندارد. البته این تهمت ها برای آن است که تهمت ها و لکه های ننگ خودشون به زنان پیامبر رو پاک کنند . برای همین تصمیم گرفتم احادیثی از کتب اهل سنت بیارم و به آنها بفهمانم که این شما و بعضی از اصحاب هستید که به زنان پیامبر اتهام می زنید. البته ما اختلافات خودمون با بعضی از زنان پیامبر رو انکار نمی کنیم ولی این باعث نمی شود که به آنها تهمت های ناروا و خلاف عفت بزنیم.

در ابتدا از محضر رسول مکرم اسلام (ص) و شیعیان گرامی بخاطر نقل احادیث کتب اهل سنت در مورد زنان پیامبر پوزش می طلبم. اهل سنت هر روز این احادیث رو می خوانند ولی چشمانشان را به حقیقت بسته اند و می خواهند با تهمت به شیعه این ننگ رو پاک کنند. باز هم تاکید می کنم ما شیعیان این تهمت هارو قبول نداریم و در اینگونه موارد از همه زنان پیامبر دفاع می کنیم.

آلوسى از مفسران شهیر اهل سنت نیز با تأیید همین دیدگاه، سخن کسانى را که مى‌گویند شیعه اعتقاد به فاحشه بودن برخى از زنان پیامبر دارد، رد و آن را دروغ و شایعه مى‌داند:

ونسب للشیعة قذف عائشة رضی الله تعالی عنها بما براها الله تعالی منه وهم ینکرون ذلک أشد الإنکار ولیس فی کتبهم المعول علیها عندهم عین منه ولا أثر أصلاً. وکذلک ینکرون ما نسب إلیهم من القول بوقوع ذلک منها بعد وفاته صلى الله علیه وسلم ولیس له أیضا فی کتبهم عین ولا أثر.

به شیعیان نسبت داده شده است که به عائشه تهمت زنا که خداوند او را از آن مبرّا کرده است، زده‌اند؛ در حالى که خود آن‌ها چنین مطلبى را شدیدا انکار مى‌کند؛ در کتاب‌هاى مورد اعتماد آن‌ها چنین مطلبى دیده نمى‌شود و اصلا اثرى از آن نیست. همچنین آن‌ها وقوع فحشا را براى عائشه بعد از وفات رسول خدا صلى الله علیه وآله انکار مى‌کنند و از این مطلب نیز در کتاب‌هاى آن‌ها اثرى دیده نمى‌شود.

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفای1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج18، ص 122، ناشر: دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت.

 

اما احادیث اهل سنت در مورد زنان پیامبر:

حدثنا أبو بکر قال نا وکیع عن العلاء بن عبد الکریم الیامی عن عمار بن عمران رجل من زید الله عن امرأة منهم عن عائشة أنها شوفت جاریة وطافت بها وقالت لعلنا نصطاد بها شباب قریش.

از عائشه روایت شده است که روزى کنیزى را آرایش کرده و او را چرخاند و گفت: شاید بتوانیم با این کنیز، جوانان قریش را شکار کنیم!

(إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج4، ص49، ح17664، و ج4، ص484، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد ـ الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.)

چند سند دیگر در ین مورد رو از اهل سنت بیان می کنم:

(الأفریقی المصری، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای711هـ)، لسان العرب، ج9، ص185، ناشر: دار صادر ـ بیروت، الطبعة: الأولى.)

 

احمد بن حنبل، رئیس مذهب حنابله و ابن ماجه قزوینى در سنن خود، این روایت را با کمى اختلاف به این صورت نقل کرده‌اند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أَبِى ثنا الْوَلِیدُ بن مُسْلِمٍ ثنا الأوزاعی قال حدثنی عبد الرحمن بن الْقَاسِمِ عن أبیه عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبی صلى الله علیه وسلم قالت إذا جَاوَزَ الْخِتَانُ الْخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ فَعَلْتُهُ أنا وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَاغْتَسَلْنَا.

از عائشه همسر رسول خدا (ص) نقل شده است که گفت: هر وقت ختنه‌گاه (مرد) از ختنه‌گاه (زن) عبور کرد، غسل واجب مى‌شود، من و رسول خدا (ص) این کار را انجام دادیم و سپس غسل کردیم.

(الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص161، ح25320، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.)

(القزوینی، ابوعبدالله محمد بن یزید (متوفای275هـ)، سنن ابن ماجه، ج1، ص199، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر ـ بیروت.) 

 

و ابن حبان در صحیح خود روایت شرم‌آور دیگرى را به عائشه نسب مى‌دهد:

اخْبَرَنَا الْقَطَّانُ بِالرَّقَّةِ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ إِبْرَاهِیمَ حَدَّثَنَا الْوَلِیدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنِ الأَوْزَاعِیِّ حَدَّثَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا سُئِلَتْ عَنِ الرَّجُلِ یُجَامِعُ أَهْلَهُ فَلا یُنْزِلُ الْمَاءَ قَالَتْ فَعَلْتُهُ أَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فَاغْتَسَلْنَا مِنْهُ جَمِیعًا.

از عائشه سؤال شد که مردى با همسرش نزدیکى مى‌کند؛ اما انزالى صورت نمى‌گیرد، تکلیف او چیست؟ عائشه گفت: من و رسول خدا (ص) این کار را انجام دادیم و سپس هر دویمان غسل کردیم.

التمیمی البستی، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفای354 هـ)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج3، ص458، ح1185، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414هـ ـ 1993م.

 

أبى داود سجستانى در سنن خود و ابن کثیر دمشقى در تفسیر خود نقل مى‌کند:

حدثنا عبد اللَّهِ بن مَسْلَمَةَ ثنا عبد اللَّهِ یَعْنِی بن عُمَرَ بن غَانِمٍ عن عبد الرحمن یَعْنِی بن زِیَادٍ عن عُمَارَةَ بن غُرَابٍ أن عَمَّةً له حَدَّثَتْهُ أنها سَأَلَتْ عَائِشَةَ قالت إِحْدَانَا تَحِیضُ وَلَیْسَ لها وَلِزَوْجِهَا إلا فِرَاشٌ وَاحِدٌ قالت أُخْبِرُکِ بِمَا صَنَعَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم دخل فَمَضَى إلى مَسْجِدِهِ قال أبو دَاوُد تَعْنِی مَسْجِدَ بَیْتِهِ فلم یَنْصَرِفْ حتى غَلَبَتْنِی عَیْنِی وَأَوْجَعَهُ الْبَرْدُ فقال ادْنِی مِنِّی فقلت إنی حَائِضٌ فقال وَإِنْ اکْشِفِی عن فَخِذَیْکِ فَکَشَفْتُ فَخِذَیَّ فَوَضَعَ خَدَّهُ وَصَدْرَهُ على فَخِذِی وَحَنَیْتُ علیه حتى دَفِئَ وَنَامَ.

عمارة بن غراب از عمه خودش نقل مى‌کند که از عائشه سؤال کردم: برخى از ما وقتى حیض مى‌شود، فقط یک رخت‌خواب براى خود و همسرش دارد (چه کار کند؟). عائشه گفت: بگذارید از کارى که رسول خدا کرد براى شما بگویم، روزى رسول خدا (ص) بر من وارد شد و به محل سجده خود (ابوداود گفته منظور محل نماز آن حضرت در خانه‌اش بوده)، برنگشت تا خواب بر من غلبه کرد، و رسول خدا نیز سردش شد، پس به من گفت: به من نزدیک شود، من گفتم: من حیض هستم، پس گفت: پس رانت را برهنه کن، من رانم را برهنه کردم؛ پس آن حضرت گونه و سینه‌‌اش بر ران من گذاشت، من دلم به حالش سوخت تا این که گرم شد و خواب رفت.

السجستانی الأزدی، سلیمان بن الأشعث ابوداود (متوفای 275هـ)، سنن أبی داود، ج1، ص70، ح270، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر؛

ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص260، ناشر: دار الفکر ـ بیروت – 1401هـ.

 

طبق نص صریح روایت مسلم، رسول خدا صلى الله علیه وآله حتى از ورود برادر رضاعى عائشه به خانه عائشه ناراحت مى‌شد و به خاطر آن بر عائشه خشمگین شده است.

(النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج2 ص1078، ح1455، کِتَاب الرِّضَاعِ، بَاب إنما الرَّضَاعَةُ من الْمَجَاعَةِ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت.)

حال در بعضى از کتب اهل سنت روایتى ذکر شده است که مى‌گوید عائشه بعد از رحلت رسول خدا (ص) در مقابل برادر رضاعى خویش غسل کرده است!

دیگه بیش از این شرم دارم کلمات رو بیارم این آدرس مطلب هست.

(ابن رجب البغدادی، زین الدین أبی الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدین (متوفای795هـ)، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج1، ص249، تحقیق: أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد، ناشر: دار ابن الجوزی ـ السعودیة / الدمام، الطبعة: الثانیة، 1422هـ.)

یکى از اتهاماتى که اهل سنت به عائشه همسر رسول خدا زده‌اند، این است که برخى از مردان وارد خانه عائشه مى‌شدند و شب در آن جا مى‌ماندند و صبح در حالى که محتلم شده بودند، غسل مى‌کردند. همانطور که در مورد قبل نیز گفتیم، طبق نص صریح روایت مسلم، رسول خدا صلى الله علیه وآله حتى از ورود برادر رضاعى عائشه به خانه عائشه ناراحت مى‌شد و به خاطر آن بر عائشه خشمگین شده است!

از این روایت استفاده مى‌شود که ورود مردان و حتى برادر رضاعى عائشه به خانه او جایز نبوده و عائشه حق نداشته است که مردان را به خانه خود راه دهد؛ حال سؤال این جا است که این مردان نامحرم در خانه عائشه که در آن زمان بیوه و جوان بوده است، چه مى‌کرده‌اند؟

چرا شب در خانه عائشه مانده‌اند تا در آن جا محتلم شوند؟

مسلم نیشابورى در صحیح خود مى‌نویسد که عبد الله بن شهاب خولانى از کسانى است که در خانه عائشه محتلم شده است:

وحدثنا أَحْمَدُ بن جَوَّاسٍ الْحَنَفِیُّ أبو عَاصِمٍ حدثنا أبو الْأَحْوَصِ عن شَبِیبِ بن غَرْقَدَةَ عن عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِیِّ قال کنت نَازِلًا على عَائِشَةَ فَاحْتَلَمْتُ فی ثَوْبَیَّ فَغَمَسْتُهُمَا فی الْمَاءِ...

از عبد الله بن شهاب خولانى نقل شده است که من بر خانه عائشه وارد شدم؛ پس در لباس خود محتلم شدم و سپس لباسم را در آب فروبردم...

النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج1، ص239 ح 290، کِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب حُکْمِ الْمَنِیِّ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت.

 

برای مطالعه بیشتر به این آدرس ها مراجعه شود...

(السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفای 275هـ)، سنن أبی داود، ج1، ص101، ح371، کِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب الْمَنِیِّ یُصِیبُ الثَّوْبَ، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر.)

(الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص125، ح24983، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.)

(النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج1، ص238 ح288، کِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب حُکْمِ الْمَنِیِّ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت.)

 

یکى از مسائل بسیار زشتى که به عائشه نسبت داده شده است و عقل و شعور هر انسانى؛ حتى آن‌ها که کافر هستند آن را تقبیح مى‌کند، مسأله شیرخوردن مردان از زنان و محرم شدن آنان به یکدیگر است.

این مطلب به صورت گسترده در کتاب‌هاى اهل سنت به عائشه نسبت داده شده است که عائشه دوست داشت مردانى بر او وارد شوند و با او همنشین باشند؛ اما از آن جائى که آن‌ها نامحرم بودند و ممکن بود که با مخالفت و تقبیح مردم و اصحاب روبرو شود، به خواهر خود دستور مى‌داد که به این مردان شیر دهد تا آن‌ها به او و خود عائشه محرم شوند!!

احمد بن حنبل و أبو عوانه در مسند شان نقل مى‌کنند:

کانت عَائِشَةُ تَأْمُرُ أَخَوَاتِهَا ان یُرْضِعْنَ من أَحَبَّتْ عَائِشَةُ ان یَرَاهَا وَیَدْخُلَ علیها وان کان کَبِیراً خَمْسَ رَضَعَاتٍ ثُمَّ یَدْخُلُ علیها وَأَبَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَسَائِرُ أَزْوَاجِ النبی صلى الله علیه وسلم ان یُدْخِلْنَ عَلَیْهِنَّ بِتِلْکَ الرَّضَاعَةِ أَحَداً مِنَ الناس حتى یَرْضَعَ فی الْمَهْدِ.

عائشه، به خواهرانش دستور مى‌داد به مردانى که او دوست دارد آن‌ها را ببیند و بر او وارد شوند، پنج‌بار شیر دهد؛ اگر چه مردان بزرگ باشند، سپس بر او وارد شوند؛ اما ام‌سلمه و سایر زنان پیامبر (ص) با این کار مخالف بودند که با این نوع شیر خوردن، احدى بر آن‌ها وارد شود؛ مگر این که در گهواره شیرخورده باشند.

(الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص270، ح26373، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛)

(الاسفرائنی، أبو عوانة یعقوب بن إسحاق (متوفای316هـ)، مسند أبی عوانة، ج3، ص122، ناشر: دار المعرفة – بیروت؛)

(السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفای 275هـ)، سنن أبی داود، ج2، ص223، ح2061، کِتَاب النِّکَاحِ، بَاب فِیمَنْ حَرَّمَ بِهِ، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر؛)

 

(الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، مسند الشامیین، ج4، ص192، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بیروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ – 1984م؛)

(الحمیدی، محمد بن فتوح (متوفای488هـ)، الجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم،ج 4، ص192، تحقیق د. علی حسین البواب، ناشر: دار ابن حزم ـ لبنان/ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1423هـ ـ 2002م؛)

(المقدسی الحنبلی، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة (متوفای620هـ)، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج8، ص142، ناشر: دار الفکر ـ بیروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.)

 

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «یُبَاشِرُنِی وَأَنَا حَائِضٌ.(صحیح البخاری ،ج3ص 48  ،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة،مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی،الطبعة: الأولى، 1422هـ)

پیامبر با من نزدیکی(جماع) میکرد در حالیکه من حیض بودم!

 

آیا اهل سنت از پیامبر خدا خجالت نمی کشند که این مطالب زشت رو از پیامبر و همسر وی در کتبشان نقل می کنند؟؟

البته نمونه های بیشتر و شرم آورتری هم نقل کرده اند که رویی نداشتم آنها رو نقل کنم.

باز هم از محضر رسول اکرم و شیعیان عزیز پوزش می طلبم .

 

عبداللهی

تعداد بازدید از این مطلب: 104
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شجاعت های خلفا از زبان اهل سنت!!

اهل سنت خیلی به خلفاهاشون می بالن براشون غوغا می کنن تا خطاهایشان  رو پاک و آنها رو شجاع نشون بدن!!

از شجاعت و پهلوانی های عمر چیزهای زیادی می شنویم تا آنجا که گفته شده هنگامی که عمر اسلام آورد ، قریش به وحشت افتاد و با اسلام عمر ، مسلمانان نیرومند شدند و گفته شده خداوند بوسیله عمربن خطاب اسلام را عزت بخشید و گفته شده پیامبر دعوت خود را آشکار نکرد ، مگر پس از اسلام عمر.

ولی تاریخ راستین وحقیقی ،چیزی از شجاعت و قهرمانی عمر برای ما نقل نکرده است و هرگز تاریخ نشان نداده است که یک نفر از کفار مشهور یا فرد معمولی را در نبردی یا جنگی مثل بدر یا احد یا خندق و غیر آن ، به قتل رسانده باشد بلکه برعکس تاریخ به ما خبر داده که او در جنگ احد همراه دیگر فراری ها ،فرار کرد ، در جنگ حنین پا به فرار گذاشت و در جنگ خیبر وقتی پیامبر او را فرستاد با شکست برگشت و در آخرین آنها که سپاه اسامه بود ، در آن سربازی بود تحت فرماندهی جوانی به نام اسامه بن زید.

پس این ادعای پهلوانی ها و قهرمانی ها کجاست؟!!نیز می گویند : "جناب عمر بن خطاب از جوانی مرد میدان بود "

- کدام میدان ؟

آیا تا به حال شنیده‌اید که عمر بن الخطاب پشه‌ای را از دوش نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم پرانده باشد ؟آیا تا به حال شنیده‌اید که عمر در میدان جنگ یک نفر کافر را کشته باشد ؟

به اعتراف خود علمای اهل سنت ، عمر در اکثر جنگ‌ها فرار می‌کرد ؛ از جمله در جنگ احد ، جنگ حنین ، جنگ خیبر و ... تا جایی که به وی لقب « فرّار غیر کرار» دادند .

عمر می گوید که در روز احد مثل بز به بالای کوه فرارکردم!!

خلیفه دوم در زمان خلافتش، خطبه‌اى خوانده و در این خطبه اعتراف کرده است که یکى از فرار کنندگان از جنگ بوده است. محمد بن جریر طبرى در تفسیرش مى‌نویسد:

8098- حدثنا أبو هشام الرفاعی قال، حدثنا أبو بکر بن عیاش قال، حدثنا عاصم بن کلیب، عن أبیه قال: خطب عمر یوم الجمعة فقرأ"آل عمران"، وکان یعجبه إذا خطب أن یقرأها، فلما انتهى إلى قوله:"إنّ الذین تولوا منکم یوم التقى الجمعان"، قال: لما کان یوم أحد هزمناهم، ففررتُ حتى صعدت الجبل، فلقد رأیتنی أنزو کأننی أرْوَى، (5) والناس یقولون:"قُتل محمد"! فقلت: لا أجد أحدًا یقول:"قتل محمد"، إلا قتلته!. حتى اجتمعنا على الجبل، فنزلت:"إن الذین تولوا منکم یوم التقى الجمعان"(الطبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 7، ص 327،الکتاب: جامع البیان فی تأویل القرآن

المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: 310هـ)،المحقق: أحمد محمد شاکر،الناشر: مؤسسة الرسالة،الطبعة: الأولى، 1420 هـ - 2000 م /السیوطی، الحافظ جلال الدین، جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)، ج 14، ص 529 و....)
عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را مى‌خواند تا رسید به این آیه: «آنان که روز برخورد دو لشکر به شما پشت کرده و گریختند » سپس گفت: روز اُحُد پس از آن که شکست خوردیم، من فرار کردم و از کوه بالا مى‌رفتم به طورى که احساس کردم که همانند بزکوهى پرش و خیزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنیدم مردى مى‌گفت: محمد کشته شد، ‌‌گفتم: هر کس بگوید محمد کشته شد، او را مى‌کشم، به کوه پناه آورده و همه بالاى کوه جمع شدیم، در این هنگام بود که این آیه نازل شد.

فخر رازی از بزرگترین علمای تاریخ اهل سنت در باره فرار عمر و عثمان در جنگ احد می‌نویسد :

ومن المنهزمین عمر ، الا أنه لم یکن فی أوائل المنهزمین ولم یبعد ، بل ثبت على الجبل إلى أن صعد النبی صلى الله علیه وسلم ...(تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 9 ، ص 50 )
از فرار کنندگان (در جنگ احد) عمر بود ؛ ولی او از نخستین فرار کنندگان نبود و زیاد دور نرفته بود ؛ بلکه بر بالای کوه ثابت ماند تا پیامبر به آن‌جا آمد .

آیا صحیح است که مى گویند ابوبکر در جنگها و جهاد هیچ نقشى نداشته، حتى یک بار دست به شمشیر نبرده است و یک تیر به طرف دشمن نیانداخته و قطره اى از خون کفار را به زمین نریخته است ;

چنانچه ابوجعفر اسکافى این مطلب را فرموده است: «لم یرم ابوبکر بسهم قط و لاسلّ سیفاً و لا اراق دماً». شرح نهج البلاغه 13: 293

به تصریح ابن أبی‌الحدید به نقل از استادش ابوجعفر اسکافى اشاره کنیم که مى‌گوید:وهو أضعف المسلمین جناناً، وأقلهم عند العرب ترةً، لم یرم قط بسهم، ولا سل سیفاً، ولا أراق دماً.(إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 170، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م./الجاحظ، أبى عثمان عمرو بن بحر (متوفای255هـ)، العثمانیة، ص230، ناشر: دار الکتب العربی ـ مصر.)

أبو بکر از نظر عقل از تمام مسلمانان ضعیف تر و نزد عرب از نظر شجاعت کمترین بود، نه تیرى انداخت و نه شمشیرى کشید و نه خونى را ریخت.

محمد بن اسماعیل بخارى در صحیحش مى‌نویسد:

3142 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، عَنْ مَالِکٍ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ، عَنِ ابْنِ أَفْلَحَ، عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ، مَوْلَى أَبِی قَتَادَةَ، عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَامَ حُنَیْنٍ، فَلَمَّا التَقَیْنَا کَانَتْ لِلْمُسْلِمِینَ جَوْلَةٌ، فَرَأَیْتُ رَجُلًا مِنَ المُشْرِکِینَ عَلاَ رَجُلًا مِنَ المُسْلِمِینَ، فَاسْتَدَرْتُ حَتَّى أَتَیْتُهُ مِنْ وَرَائِهِ حَتَّى ضَرَبْتُهُ بِالسَّیْفِ عَلَى حَبْلِ عَاتِقِهِ، فَأَقْبَلَ عَلَیَّ فَضَمَّنِی ضَمَّةً وَجَدْتُ مِنْهَا رِیحَ المَوْتِ، ثُمَّ أَدْرَکَهُ المَوْتُ، فَأَرْسَلَنِی، فَلَحِقْتُ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ فَقُلْتُ: مَا بَالُ النَّاسِ؟ قَالَ: أَمْرُ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ رَجَعُوا ) صحیح البخاری ج4 ص92،المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی،المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر،الناشر: دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانیة بإضافة ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی،الطبعة: الأولى، 1422هـ(

ابوقتاده مى‌گوید: سالى که جنگ حنین اتفاق افتاد، همراه رسول خدا (ص) بودم، هنگامى که دو لشکر روبروى هم قرار گرفتند، مسلمانان فرار مى‌کردند، سپس بر مى‌گشتند.مردى از مشرکان را دیدم که با یک مسلمان مى‌جنگید، آن دو را دور زدم تا از پشت شمشیرى بین گردن و شانه‌اش وارد کردم، آن مرد مشرک برگشت و مرا به خودش چسپاند و فشار داد، بوى مرگ را احساس کردم، مرا رها کرد و بر زمین افتاد و مرد. عمر را ملاقات کردم، گفتم چرا مردم فرار مى‌کنند ؟ گفت امر و دستور خداوند این است.

اینک فرار عثمان:

وَمِنْهُمْ[المنهزمین]أَیْضًا عُثْمَانُ انْهَزَمَ مَعَ رَجُلَیْنِ مِنَ الْأَنْصَارِ یُقَالُ لَهُمَا سَعْدٌ وَعُقْبَةُ، انْهَزَمُوا حَتَّى بَلَغُوا مَوْضِعًا بَعِیدًا ثُمَّ رَجَعُوا بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ  فَقَالَ لَهُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «لَقَدْ ذَهَبْتُمْ فِیهَا عَرِیضَةً»(أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسین التیمی الرازی الملقب بفخر الدین الرازی خطیب الری (المتوفى: 606هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 9، ص 398،الناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت،الطبعة: الثالثة - 1420 هـ(3))

عثمان بن عفان، عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان (دو نفر از انصار) آن قدر گریختند که به کوه جلعب (کوهى در اطراف مدینه از طرف اعوض) رسیدند و سه روز در آن جا ماندند و سپس بازگشتند. رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم به آن‌ها فرمود: به چه سر زمین دورى رفته بودید! »

اریخ طبرى، طبع دوم، ج‏2، ص.522 و ایضاً در ج‏1 از «سیره حلبیّه» ص 240 آورده است که از جمله منهزمین عثمان بن عفّان و ولید بن عقبة، و خارجة بن زید، و رفاعة بن معلّى بودند که: أقاموا ثلاثة أیّام ثمّ رجعوا إلى رسول الله، فقال لهم رسول‏الله: ذهبتم فیها عَرِیضةً.

«اکثر اصحاب حدیث نقل کرده‌اند که عثمان پس از سه روز بعد از جنگ به حضور رسول خدا(ص) آمد. آن حضرت سؤال کرد: «عثمان! تا کجا رسیدید (چقدر فرار کردید)؟» عرض کرد: «تا أعْرَض.» رسول خدا(ص) فرمود: لقد ذهبتم فیها عُریضه؛ خیلى گشاد رفتید!»(شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، دار احیاء الکتب العربیه، بیروت، بی تا، ج14، ص20.)

برای اینکه دل اهل سنت رو نشکسته باشم یکی از شجاعتهای جناب عمر بن خطاب رو میارم:

عمر فقط مقابل زنان شجاع بود!!

واستدعى عمر امرأة لیسألها عن أمر وکانت حاملا ، فلشدة هیبته ألقت ما فی بطنها ... .عمر ، زن حامله‌ای را خواست تا از وی در باره مسأله‌ای سؤال کند ، آن زن از ترس هیبت عمر فرزندش را سقط کرد ... .(شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 1 ، ص 174).

آیا اینهایی که فرار کردن و پیامبرو تنها گذاشتن استحقاق خلیفه شدن رو دارن؟ آیا به این ترسوها میشه گفت شجاع؟ ایا فرارشان مخالف قول خدا نیست که می فرماید:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار .اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید)

وهر گونه فرار مواجه با غضب الهی و گرفتار آتش جهنم شدن می شمارد:وَ مَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزًا إِلىَ‏ فِئَهٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَصِیر (الأنفال / ۱۵ و16)

و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند- مگر آنکه هدفش کناره‏گیرى از میدان براى حمله مجدد، و یا به قصد پیوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنین کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهى است!

مطمئنا اهل تفکر و تعقل فقط حقیقت را در میابند!!

 

قاسم عبداللهی

تعداد بازدید از این مطلب: 119
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سجده بر خاک یا بر فرش و نجاست؟

آن‌چه که قطعی است در زمان رسول خدا (ص) حضرت بنا بر اتفاق شیعه و سنی بر خاک ، سنگ و حصیر سجده می‌کرده و هرگز بر فرش ، سجاده ، لباس و ... که الآن اهل سنت بر آن سجده می‌کنند ، سجده نمی‌کرده است و سجده بر چنین چیزها از بدعت‌هایی است که در میان اهل سنت رایج شده است و سجده ما بر مهر حکم سجده بر زمین و خاک به تأسی از رسول اکرم(ص) است.

گروهی چنین می پندارند که سجده بر خاک و یا تربت شهیدان، به معنای پرستش بوده و نوعی شرک است.در پاسخ این پرسش باید یادآور شد که میان دو جمله: السجود للّه و السجود علی الأرض تفاوت روشنی وجود دارد. در حالی که اگر چنین کاری را پرستش سنگ می دانند باید حضرت یعقوب و فرزندانش را که روبروی حضرت یوسف سجده کردند مشرک بدانند ولی مشرک نمی دانند چرا؟ چون آنها برای حضرت یوسف سجده نکردند بلکه سجدا آنها برای خدا بود همانطور سجده ملائکه هم برای خدا بود نه برای حضرت آدم(ع).

اگر قرار باشد که سجده بر مهر شرک باشد ، قطعاً سجده بر فرش ، عمامه ، لباس ، سجاده و ... نیز شرک خواهد بود.

اگر نعوذ بالله شیعیان مهری را که از پاک ترین مکان‌های روی زمین تهیه کرده‌اند ، عبادت می‌کنند ، اهل سنت و وهابی‌ها فرش و سجاده را عبادت می‌کنند . بنا بر نظر اهل سنت چه فرقی است بین سجده بر مهر و سجده بر فرش ؟


شیعه و سنی اتفاق دارند که رسول خدا (ص) بر زمین سجده می کرده :

1- حدیث معروف پیامبر که در صحیح بخاری نیز نقل شده«جعلت لی الارض مسجدا و طهورا»زمین برای من محل سجده و طهارت قرار داده شده(صحیح بخاری ج1ص91- سنن بیهقی ج2ص433)

2- در روایت دیگر از میمونه همسر رسول الله آمده :«و رسول الله یصلی علی خمرة فیسجد»پیغمبر بر قطعه حصیری نماز میخواند و سجده میگذارد(مسند احمد ج6ص331)

3- وعن أبی عبیدة أن ابن مسعود کان لا یصلی أو لا یسجد إلا على الأرض . رواه الطبرانی فی الکبیر .
مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 2 ، ص 57 . 

4- عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَاوِلِینِی الْخُمْرَةَ مِنْ الْمَسْجِدِ قَالَتْ فَقُلْتُ إِنِّی حَائِضٌ فَقَالَ إِنَّ حَیْضَتَکِ لَیْسَتْ فِی یَدِکِ .
)صحیح مسلم ، ج 1 ، ص 168.) 

از عائشه نقل شده است که گفت : رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به من فرمودند به من خمرۀ ( حصیر ) سجده را بده . گفتم که من عذر زنانه دارم حضرت پاسخ دادند که عذر تو به دستت مربوط نمی شود.

5- عبد الرزاق صنعنانی از خالد الجهنی نقل می کند :

رأى النبی (صلى الله علیه وآله وسلم ) صهیبا یسجد کأنه یتقی التراب فقال له : تربّ وجهک یا صهیب .

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله ) شخصی به نام صهیب را دید که در هنگام سجده مراقب بود که صورتش به خاک مالیده نشود ، پیامبر به او فرمود : ای صهیب ، صورت را بر خاک بگذار .
(المصنف لعبد الرزاق الصنعانی ، ج1 ، ص391 ، ح1528 و کنز العمال ، ج7 ، ص465 ).

6- إذا کان أحدکم یصلی فلیحسر العمامة عن جبهته .
(السنن الکبری ، ج2 ، ص105)
هر گاه خواستید سجده کنید ، باید عمامه را از پیشانی تان کنار بزنید.

 

حالا ببینیم اهل سنت سجده بر چه چیزی را جایز می دانند:

بزرگان اهل سنت که شیعه را از سجده بر روی مهر و تربت منع می نمایند, سجده بر مدفوع و فضله سگ را جایز می دانند ! 

کتاب قواعد الاحکام نقل میکند: ابوحنیفه و یکی از بزرگان چهارگانه اهل سنت سجده نمودن در نماز بر فضله سگ را جایز دانسته است. (قواعدالاحکام 1/118)

ابو حنیفه: سجده بر بول جایز است!!

بشر بن ولید از ابویوسف از أبوحنیفه نقل کرده که اگر در جاى دو پا (در هنگام نماز)، بیش از یک درهم، ادرار وجود داشته باشد، نمازش باطل مى‌شود؛ ولى اگر همین نجاست در محل سجده باشد، نماز باطل نمى‌شود.

(الطحاوی الحنفی، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفای321هـ)/ الجصاص، مختصر اختلاف العلماء، ج1، ص261، تحقیق: د. عبد الله نذیر أحمد، ناشر: دار البشائر الإسلامیة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1417هـ)

آدرس هایی در مورد جواز سجده بر نجاسات نزد اهل سنت:

(البخاری، علاء الدین عبد العزیز بن أحمد (متوفای 730هـ)،کشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوی، ج2، ص490، تحقیق: عبد الله محمود محمد عمر، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م.) (الکاسانی الشاشی الحنفی، علاء الدین أبی بکر بن مسعود بن احمد الملقب بملک العلماء (متوفای 587هـ)، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، ج1، ص82، ناشر: دار الکتاب العربی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1982م.)

 

حال از علماى اهل سنت سؤال مى‌کنیم: 

کدام بهتر است؛ سجده بر تربت پاک سید الشهداء علیه السلام، یا سجده بر نجاسات؟


نوشته: قاسم عبداللهی

 

تعداد بازدید از این مطلب: 66
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تکفیر پیروان مذاهب چهارگانه!!

آیا در میان علمای بزرگ اهل سنت، کسانی بوده‌اند که دیگر فرقه‌ها را (به غیر از مکتب اهلبیت علیهم السلام) تکفیر کنند؟

لا یرمی رجل رجلا بالفسوق و لا یرمیه بالکفر إلا ارتدت علیه، إن لم یکن صاحبه کذلک.اگر کسی فردی را تکفیر کند و آن فرد، شایستگی تکفیر را نداشته باشد، آن تکفیر به خود تکفیر کننده برمی‌گردد. (صحیح البخاری، ج7، ص84 - مسند احمد، ج5، ص181 - مجمع الزوائد للهیثمی، ج8، ص73 - فتح الباری لإبن حجر، ج10، ص388)

در روایت دیگر آمده است: من أکفر أهل لا إله الا الله فهو إلى الکفر أقرب.کسی که گوینده لا إله إلا الله را تکفیر کند، او خودش به کفر نزدیک‌تر است از آن شخص.(المعجم الکبیر للطبرانی، ج12، ص211 - مجمع الزوائد للهیثمی، ج1، ص106)

رشید محمد رضا یکی از بزرگان اهل سنت می گوید:یکی از مصیبت‌های بزرگی که جامعه اسلامی ما در طول تاریخ گرفتار آن بوده، این است که هر فرقه، فرقه دیگر را تکفیر می‌کند و او را کافر می‌داند.

مثلا احمد بن حنبل - رئیس حنابله و امام حضرات وهابیت - در قضیه فتنه قرآن می‌گوید: من زعم أن القرآن مخلوق فهو جهْمی کافر و من لم یکفّر هؤلاء القوم کلهم فهو مثلهم.هر کس گمان کند که قرآن، مخلوق است و مانند خدا، ازلی نیست، کافر است و هر کس اینها را تکفیر نکند، او هم کافر است. (طبقات الحنابلة لإبن أبی یعلی، ج1، ص29)

همچنین می‌گوید:من قال لفظه بالقرآن مخلوق فهو جهْمی مخلد فی النار خالدا فیها.هر کس بگوید الفاظ قرآن، مخلوق هستند، او مرتد است و مخلّد در آتش جهنم است.

جمهور اهل سنت - مالکی‌ها و شافعی‌ها و حنفی‌ها - غالبا قائل به «خلْق قرآن» هستند. یکی از بزرگان اهل سنت عربستان سعودی تعبیری دارد و می‌گوید: اگر این عبارت احمد بن حنبل را ملاک قرار بدهیم، باید بگوییم که 90٪ مسلمانان اهل آتش جهنم هستند و کافرند. چون قائل به «خلْق قرآن» هستند.

خود ابن‌تیمیه صراحت دارد: من قال مخلوق فهو کافر، علیه لعائن الله و ملائکة و الناس أجمعین.هر کس بگوید قرآن، مخلوق است، کافر است. لعنت خداوند و ملائکه و مردم بر او باد. ( درأ التعارض، ج2، ص96)

از طرف دیگر، می‌بینیم که ابو حاتم بن خاموش - حافظ ری که ذهبی درباره او می‌گوید:المحدث الامام.  (سیر أعلام النبلاء للذهبی، ج17، ص624 - تاریخ الإسلام للذهبی، ج29، ص303)

کلمه الامام، بالاترین تعبیر و تفضیل برای یک بزرگ است که آقایان اهل سنت به کار می‌برند و معادل شیعی آن، همان آیت الله العظمی یا مرجع تقلید جهان تشیع است - افاضه فرموده:فکل من لم یکن حنبلیا فلیس بمسلم.هر کس در دنیا، حنبلی مذهب نباشد، مسلمان نیست.(تذکرة الحفاظ للذهبی، ج3، ص1187 - تاریخ الإسلام للذهبی، ج29، ص303 و ج33، ص58 - سیر أعلام النبلاء للذهبی، ج17، ص625)

حنبلی‌ها در میان اهل سنت، أقلیت را دارند. شاید در میان این چهار مذهب، کمتر از 10٪ آنها، حنبلی مذهب باشند و 90٪ آنها، شافعی و مالکی و حنفی مذهب هستند و ظاهرا احناف بیش از دیگران هستند. یعنی 90٪ اهل سنت مسلمان نیستند.

از طرف دیگر، مؤلف کتاب شذرات الذهب در جلد 3، صفحه 259 نقل می‌کند از ابو بکر مقری - از علمای بزرگ اهل سنت - که می‌گوید: قد کفر ابو بکر المقری جمیع الحنابلة.ابوبکر مقری گفته است که تمام حنبلی‌ها کافر هستند.

جالب این که ابن اثیر و ابن جوزی نقل می‌کنند از ابو القاسم بکری - از علمای بزرگ مغرب و اشعری مذهب - که: روزی در مدرسه نظامیه بر بالای منبر رفت و این آیه را خواند:وَ مَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَ لَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا   (سوره بقره/آیه102)سلیمان، کافر نشد و شیاطین، کافر شدند.و گفت: و الله ما کفر احمد و لکن اصحابه کفروا.احمد، کافر نشد، ولی اصحابش کافر شدند. (الکامل فی التاریخ لإبن الأثیر، ج10، ص124 - المنتظم لإبن الجوزی، ج9، ص4 (از نرم‌افزار مکتبة الشاملة)
 
یکی از بزرگان معاصر اهل سنت در کتابی به نام الفکر السامی، جلد 2، صفحه 38 می‌نویسد:در منطقه شامات - مخصوصا طرابلس - در اختلافی که بین شافعی‌ها و حنفی‌ها افتاد، تعدادی آمدند پیش رئیس علماء و گفتند:این مساجد را بین ما و حنفی‌ها تقسیم کنید. ایشان گفت: چرا؟ مگر شما شافعی‌ها با حنفی‌ها نمی‌توانید در یک مسجد نماز بخوانید؟ گفت: فإن فلانا من فقهائهم یعدنا کأهل الذمة.یکی از فقهای حنفی، فتوا داده که تمام شافعی‌ها جزء اهل کتاب و به منزله یهود و نصارا هستند.ابن عساکر در کتاب تبیین کذب المفتری، ص310 می‌گوید: شافعی‌ها، حنبلی‌ها را تکفیر کردند.یا اشاعره گفتند: هر کس اشعری مذهب نیست و معتزلی و ماتریدی و ... است، همه کافر هستند. (شرح اللمع لأبو إسحاق الشیرازی، ج1، ص111)

طبری - از مورخان بنام اهل سنت که ذهبی او را خرّیط فنّ و معتمد در علم تاریخ و تفسیر می‌داند و حتی می‌گوید که در تفسیر، کتابی همانند کتاب او نوشته نشده است - را حضرات حنبلی‌ها، آنچنان در فشار قرار داده در خانه‌اش زندانی کردند و داستان مفصّلی دارد. ابن خزیمه می‌گوید:و ما أعلم على أدیم الأرض أعلم من محمد بن جریر و لقد ظلمته الحنابلة. من در روی کره زمین، عالم‌تر از ابن جریر سراغ ندارم و ... (العبر فی خبر من غبر للذهبی، ج2، ص146 - النهج الأحمد لمجیر الدین علیمی، ج1، ص38 - تاریخ بغداد للخطیب بغدادی، ج2، ص161 -  تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج52، ص196 - تذکرة الحفاظ للذهبی، ج2، ص712 - لسان المیزان لإبن حجر، ج5، ص102 - البدایة و النهایة لإبن کثیر، ج11، ص166)

حتی وقتی ابن جریر طبری از دنیا رفت، حنبلی‌ها نگذاشتند جنازه او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند و او را در خانه‌اش دفن کردند.ابن کثیر دمشقی نقل می‌کند از یکی از بزرگان احناف به نام محمد بن موسی بن عبد الله حنفی که گفت: لو کانت لی الولایة لاخذت من أصحاب الشافعی الجزیة.

اگر من قدرت داشتم، از تمام شافعی‌ها، جزیه می‌گرفتم. چون اینها همانند اهل کتاب و یهود و نصارا هستند. (البدایة و النهایة، ج12، ص187 - لسان المیزان لابن حجر، ج5، ص402 - تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج56، ص76 - معجم البلدان للحموی، ج1، ص476)
از طرف دیگر یکی از فقهای شافعی به نام أبو حامد محمد بن محمد البروی می‌گوید:لو کان لی أمر لوضعت على الحنابلة الجزیة.اگر من قدرت داشتم، بر تمام حنبلی‌ها، جزیه قرار می‌دادم.( العبر فی خبر من غبر للذهبی، ج3، ص52 - شذرات الذهب، ج4، ص224)

در کتاب‌های اهل سنت مانند البحر الرائق ابن نجیم مصری می‌گوید:لا ینبغی للحنفی أن یزوج بنته من رجل شفعوی المذهب.حنفی‌ها حق ندارند دختر خود را به مردی از شافعی‌ها بدهند ولی می‌توانند دختر از آنها بگیرند.(البحر الرائق لإبن نُجیم المصری، ج2، ص80)

در کتاب ما لا یجوز الخلاف عبد الجلیل عیسی، صفحه 65 می‌گوید:از یک فقیه حنفی سوال کردند:هل یجوز لحنفی أن یتزوج شافعیة؟ فقال: لا و ذلک لاننا نشک فی إیمانها، لأن الشافعی یجوز أن یقول أحد: أنا مؤمن إن شاء الله. فی حین یأتی فقیه حنفی آخر یزید الطین بلة فحین سئل: هل یجوز لحنفی أن یتزوج شافعیة؟ قال: نعم، قیاسا على الیهودیة و النصرانیة.

آیا یک حنفی می‌تواند دختر از شافعی بگیرد؟ گفت: خیر، چون ما در ایمان شافعی‌ها شک داریم و آنها می‌گویند که ما ان شاء الله مؤمن هستیم. فقیه دیگری آمد و سوال کردند: آیا یک حنفی می‌تواند دختر از شافعی بگیرد؟ گفت: بله، مگر ما از یهودی و نصرانی نمی‌توانیم دختر بگیریم. شافعی هم، همسطح آنهاست.
 
 
 
 

تعداد بازدید از این مطلب: 58
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود